پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس - شبهه):
الف - حتی در حرکت فیزیکی، وقتی از یک نقطهای فاصله میگیرید، حتماً به نقطۀ دیگری نزدیک میشوید؛ لذا مهم است که بدانید به کدام سمت میروید و به چه نقطهای نزدیک میشوید. ممکن است کسی نداند و نفهمد که به کدام سو میرود و این خود عین سرگردانی میباشد که به هلاکت میانجامد.
«لا إله»، به معنای نفی هر چیزی است که آدمی به حد بندگی به آن وابسته باشد؛ «لا إله»، نیمی از راه است، اما «الّا الله»، نیمۀ دومی است که هدف و مسیر را مشخص مینماید.
برخی، به خوبی میفهمند که زندگی دنیوی و متاع قلیلش، هیچ ارزش وابستگی ندارند، اما نمیدانند که چه چیزی ارزش وابستگی دارد؛ لذا سرگردان و ناامید میشوند و حتی به خودکُشی روی میآورند!
ب - اساس خلقت، بر «محبّت» است که به شدت آن «عشق» میگویند. عاشق، معشوق را هدف میگیرد و به سوی او میرود، خواه محبوب جزئی و مقطعی باشد یا محبوب غایی. لذا «محبّت» یا «عشق»، هم انگیزۀ حرکت است، هم هدف است و هم راه رسیدن و وصال محبوب را ترسیم میکند.
هیچ قلبی، خالی از «محبّت و عشق» نیست، منتهی اگر کسی محبوب حقیقی و غایی را [که همه چیز را برای او و در راه او دوست دارد] نشناسد، محبوبها و معشوقهای غیر حقیقی [تقلبی و جعلی] را جایگزین میکند و به سرعت با شکست، سرخوردگی، افسردگی و البته حیرانی مواجه میشود؛ چنان که فرمود:
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (البقره، 165)
- و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمى گزينند و آنها را چون دوست داشتن خدا دوست مىدارند؛ ولى كسانى كه ايمان آوردهاند به خدا محبت بيشترى دارند كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نمودهاند، اگر مىدانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت كيفر است.
*- آری، خداوند سبحان، بندهای که آفریده را دوست دارد و از او محبّت متقابل میخواهد؛ لذا اصل محبّت به خودش را در فطرت بندهاش نهادینه کرده است، منتهی میفرماید: دقت کن که محبوب حقیقی و غایی تو، منم. پس کسی یا چیزی را جایگزین محبّت من نکن.
ج - گریه بر مصیبتهای وارده بر سیدالشهداء علیه السلام که در پرسش مطرح نمودید، از روی همین عاطفه و محبّت است.
به آدمی، هم «عقل» برای شناخت موهبت شده است و هم «قلب» برای فهم، ایمان، عاطفه، محبّت و بغض (دوستی و دشمنی - یا همان تولا و تبرا).
از اینرو، فراق و دوری از محبوب، دل را تنگ میکند؛ حتی اگر محبوب کسی متاع دنیا باشد، ذکر خدا او را آزار میدهد و دوست دارد هر چه زودتر یاد خدا از میان برداشته شود و از سخن از محبوبهای او به میان آید:
«وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» (الزّمر، 45)
- و چون خدا به تنهايى ياد شود دلهاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند منزجر (متنفر) مىگردد و چون كسانى غير از او ياد شوند بناگاه آنان شادمانى مىكنند.
از اینرو، فراق محبوب، دلتنگی و اشک میآورد، چه رسد اگر به او صدماتی رسیده باشد و یا او را در مظلومیت تمام، کشته باشند! لذا یاد و خاطرۀ او و فجایع و جنایات کربلا در روز عاشورا، دل را به درد میآورد و چه بسا سبب اشک هم بشود. چنان که سیدالشهداء علیه السلام فرمودند:
«أَنَا قَتِیلُ الْعَبْرَةِ لَا یَذْکُرُنِی مُؤْمِنٌ إلّا استَعبَر» (شیخ صدوق، الامالی، ص۱۱۸)
- من کشته شده اشک هستم، مؤمنی مرا یاد نمیکند مگر اینکه اشک بر چشمانش جاری میشود.
حضرت امام صادق علیه السلام، در زیارت اربعین، چنین سلام میدهند:
«السَّلَامُ عَلَی الْحُسَیْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِیدِ السَّلَامُ عَلَی أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ» (شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱)
- سلام بر حسین مظلومِ شهید. سلام بر اسیر سختیها و کشتۀ اشکها.
اگر مصیبتها و جنایات کربلا و عاشورا و آن چه بر سیدالشهداء علیه السلام گذشت، در مورد قوم دیگری بود و ماجرا را برای یک انسان داری قلب و عاطفه تعریف مینمودند، چه بسا اشک بر چشمانش جاری میشد، چه رسد به بزرگانی چون امام حسین، حضرات ابوالفضل العباس، علی اکبر، علی اصغر، زینب کبری و ... علیهم السلام؛ آن هم برای قلبی که نسبت به آنان محبّت، عشق، مودّت و تولا دارد.
نکته:
ابلیس لعین و سایر جنودش از شیاطین جنّ و انس، افراد و قلبهای پاک و با ایمان را هدف میگیرند؛ انسان منحرف، با قلبی سیاه شده و اخلاقی فاسد که نیازی به وساوس شیطانی ندارد؛ او خودش شیطان شده و دیگران را فریب میدهد
ابلیس لعین و سایر جنودش از شیاطین جنّ و انس، افراد و قلبهای پاک و با ایمان را هدف میگیرند؛ انسان منحرف، با قلبی سیاه شده و اخلاقی فاسد که نیازی به وساوس شیطانی ندارد؛ او خودش شیطان شده و دیگران را فریب میدهد؛ لذا دقت شود که شیاطین جنّ نیز بیشتر به واسطۀ شیاطین انس (انسانهای منحرف)، بندگان خدا را وسوسه و منحرف میسازند.
●- به جوان مؤمن میگویند: «ای بابا! تو چه شناخت و معرفتی داری که ایمان داشته باشی؟! تو از حقیقت توحید، نبوت، ولایت و امامت چه میدانی که ادعای ایمان کنی؟! پس به جای شهادتین، اقرار کن که هنوز کافر و مشرکی!»
●- به دیگری میگویند: «شناخت، ایمان و محبّت تو، ظاهری و سطحی است و هنوز به درک درست و کاملی نرسیدی و البته نمیتوانی برسی؛ پس رها کن!»
●- به دیگری میگویند: «تو باید با اهداف امام حسین علیه السلام آشنایی شوی تا بتوانی راه او را ادامه دهی، لذا گریه و اشک و عزاداری، همه خرافه و بیفایده است!» و ... .
خلاصه این شیاطین، از هر راهی که بتوانند وارد میشوند و به هر کسی از راه متناسب با خودش وارد میشوند.
شیاطین، به من و شما و سایر مسلمانان و شیعیان، ابتدا نمیگویند که کفر و شرک بورز، برو شراب بنوش و زنا کن و آدم بکُش؛ چون میدانند هرگز چنین نخواهیم نمود؛ اما وسوسه میکنند که «ادعای ایمان نکن، هنوز شناخت و درکی نداری - القا میکنند که تو به همه چیز شک داری و در هیچ موردی به یقین نرسیدهای - نمازت، نماز نیست، پس مسخره بازی در نیاورد و نماز را ترک کن - تو نمیتوانی مدعی شوی که اهل ولایت هستی و واقع این است که اهل عصمت علیهم السلام را نیز دوست نداری، بلکه اینها همه تصورات و تخیلات توست - استغفار و توبۀ تو جدی نیست، پس مقبول نمیافتد، آن را نیز ترک کن و ...»!
●- اما، انسان عاقل، بصیر و مؤمن، پاسخ میدهد: تو خودت از روی تکبر، گمراه و رجیم شدی و قسم خوردی که بندگان خدا را منحرف کنی، حالا قصد مرا کردهای!
*- میگوید: اگر من در معرفت و محبّت کلاس اول هم باشم، باز هم در صف محصلها قرار دارم، تو که کلاً از مدرسه اخراج شدی!
*- میگوید: علم که محدود نیست تا شناخت و درک محدود باشد؛ لذا من به همین مقداری که علم دارم، یقین آوردم و نمیگذارم که تو با وسوسههایت مرا به شک و شبهه بیندازی!
«هیچ قلبی خالی از محبت نیست، حتی قلب سیاه تو که سراسر از محبّت به خودت پُر شده است! اما من، یقین دارم که خدا را دوست دارم و هر چه متعلق به او باشد را نیز دوست دارم و هر چیز دیگری هم که دوست دارم، به خاطر دوست داشتن اوست، چرا که «حبّ به ذات، حبّ به آثار ذات را در پی دارد»
*- میگوید: «هیچ قلبی خالی از محبت نیست، حتی قلب سیاه تو که سراسر از محبّت به خودت پُر شده است! اما من، یقین دارم که خدا را دوست دارم و هر چه متعلق به او باشد را نیز دوست دارم و هر چیز دیگری هم که دوست دارم، به خاطر دوست داشتن اوست، چرا که «حبّ به ذات، حبّ به آثار ذات را در پی دارد»، چنان که اگر کسی را دوست داشته باشی، یاد (ذکر) او، خاطرۀ او، عکس یا دستخط او را نیز دوست داری و چه بسا شهر و خانۀ او را نیز دوست داشته باشی. پس من، خداوند منّان را دوست دارم، محبّان او را نیز دوست دارم، خواه اهل عصمت علیهم السلام باشند یا سایر مؤمنان.
*- میگوید: «من تمامی اهل بیت و از جمله امام حسین علیه السلام را دوست دارم، در فراق و ذکر مصائبشان نیز اشک میریزم، چون عاطفه در من زنده است. چنان که نماز، تلاوت قرآن مجید، زیارت و هر عمل صالح دیگری را نیز دوست دارم و از تو و لشکریانت متنفرم و از شرّ شما به خدا پناه میبرم.
مشارکت و همافزایی - پرسش و نشانی پیوند پاسخ، جهت ارسال و انتشار؛ متشکریم.
پرسش:
من یه نوجوون هستم که اهل نماز و روزه و ... هم هستم. مدتی میشه که از خدا و فرستادگانش فاصله گرفتم ... اصلاً دوست ندارم اینجوری باشم میخواهم حقایق را از ته دل درک کنم. راهنمایی بفرمایید.
پاسخ (نشانی پیوند):
https://www.x-shobhe.com/etc/12674.html
کلمات کلیدی:
گوناگون