درس 16- براهین عقلی به زبان ساده – 2 / برهان نظم و آن چه با دیدن هر نظمی، از ناظمش میشناسیم. (تکرار)
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
مقدمه:
در مباحث گذشته بیان شد که در علوم عقلی، نباید در پی آن باشیم که حتماً از هر استدلال و شناختی، به یک اسم مورد نظر خود [مانند الله جلّ جلاله] برسیم؛ بلکه هر استدلالی، به وجهی از وجود دلالت دارد و هر وجهی، اسمی دارد؛ و عقل در همان موضوع استدلال، حقیقتی را میشناسد و تصدیق میکند، و سپس ما با "اسمها = نشانهها"، به آن اشاره مینماییم.
●- در اشاره به "اسمها"، به روابط خودمان با یکدیگر دقت کنیم؛ یک مرد یا زن را میتوان از جهات گوناگونی شناخت و با اسمهای متفاوتی به آنها اشاره نمود. در نگاه کلی و اولیه، با اسم "انسان" به آنها اشاره میشود - در نوع رابطه با فرزندان، به آنها "پدر و مادر" گفته میشود – در رابطه با سرپرستی، به آنها "ولیّ یا اولیاء" گفته میشود – در موضع تعلیم و تربیت، خداوند منّان در قرآن کریم، نام "مربی" را بر آنان نهاد – میتوان به هر کدام از آنها، با نام "معلم" اشاره نمود – شاید او دانشمند، فقیه، عارف، مخترع یا شاعر هم باشد.
●- خداشناسی نیز همینگونه است؛ ما که با دیدن هر چیزی و فهم هر معنایی، به اسمی چون "الله، یا خدا" نمیرسیم؛ بلکه ابتدا یک "او – هُوَ" را میشناسیم و وقتی "وجود بخشی و استمرار" آن را میبینیم، او را با نام "الرحمن الرّحیم" میخوانیم – وقتی تجلی علم و حکمت را میبینیم، میگوییم: او «علیم و حکیم» هست – اگر به قدرتش توجه کنیم او را "قادر" مینامیم و اگر به قوتش نگاه کنیم، او را "قوی و عزیز" مینامیم؛ چنان که با دیدن جود، نام جواد، و با دیدن کرم، نام کریم و ... را به کار میبریم؛ و گاهی در مجموع، با همان اسم خاص و جامع "الله جلّ جلاله" به او اشاره مینماییم.
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ»
- اوست الله، كه إلهی (معبودى) جز او نيست، داناى آشكار و نهان است، و او رحمان و رحيم است !
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ»
- اوست الله، كه إلهی (معبودى) جز او نيست، حاكم و مالك اصلى اوست، از هر عيب منزّه است، به كسى يتم نمىكند، امنيّت بخش است، مراقب همه چيز است، قدرتمندى شكست ناپذير كه با ارادۀ نافذ خود هر امرى را اصلاح مى كند، و شايستۀ عظمت است؛ خداوند منزّه است از آنچه شريك براى او قرار مىدهند!
«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (الحشر، 22 تا 24)
- اوست الله [که] خالق، آفرينندهاى بى سابقه، و صورتگرى (بىنظير)؛ براى او نامهاى نيك است؛ آنچه در آسمانها و زمين است تسبيح او مىگويند؛ و او عزيز و حكيم است!
برهان نظم
شیهد آیت الله مطهری، رحمة الله علیه:
«سادهترین و عمومیترین برهانی كه بر وجود خداوند اقامه میشود، برهان نظم است. قرآن كریم موجودات جهان را به عنوان «آیات» یعنی علائم و نشانههایی از خداوند یاد میكند. معمولاً چنین گفته میشود كه نظم و سازمان اشیاء دلیل بر این است كه نیروی نظم دهندهای در كار است. گفته میشود این برهان بر خلاف سایر براهین از قبیل برهان محرّك اوّل و برهان وجوب و امكان و برهان حدوث و قدم و برهان صدّیقین- كه ماهیّت فلسفی و كلامی و عقلانی محض دارند- یك برهان طبیعی و تجربی است و ماهیّت تجربی دارد، نظیر سایر براهین و استدلالاتی كه محصول تجربهی بشر است.» (مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 538)
معنای نظم
"نظم" یعنی رابطۀ معقول، منطقی و علمی، بین دو یا چند چیز، به منظور رسیدن به هدفی معین.
مثال:
●- در یک منطقۀ جغرافیایی، یک رودخانه در جریان است – به فاصلۀ یک کیلومتر از آن، چندین هکتار زمین قابل کشت وجود دارد، ولی آب ندارد – به فاصله یک کیلومتر از این زمین، روستایی وجود دارد که مردمانش کشاورز میباشند. رودخانه، زمین، روستا و مردمان، هر کدام نظم خود را دارند، اما میان آنها رابطۀ منظمی برای کشاورزی و برداشت محصول وجود ندارد. حال اگر آب رودخانه را با آبراهی به زمین برسانند و کشاورزان نیز در آن زمین کشت نمایند، میگوییم: «یک رابطه منظم برقرار شده است».
●- در بدن هر انسان حدود سی سالی، بین پنج هزار تا 70 هزار تریلیون سلول وجود دارد که نه تنها ساختار هر کدام از آنها منظم است، بلکه بایکدیگر ارتباطی منظم دارند – هم چنین در بدن انسان، به غیر از رگها، حدود 80 هزار کیلومتر مویرگ وجود دارد که قطر متوسطی برابر با سه چهارم یک میلیمتر دارند و رابطۀ اینها با رگها، خون، قلب و مغز نیز منظم میباشد.
●- حال نظم موجود در بدن طبیعی و مادی یک انسان را ضرب در تعداد انسانهای زنده نمایید، و سپس رابطه انسانها با یکدیگر و جهان خارج [زمین، آسمان، سیارات، کهکشانها و ...] را در نظر بگیرید تا شاهد نظم عظیم، علیمانه، حکیمانه و یکپارچه باشید؛ تازه به جهان غیر مادی، ارتباط انسان با آن و آثارش در حیات طبیعی و ... هیچ اشارهای نشده است، که هم "منظم" هستند و هم رابطهای منطقی برای تحقق حکمت وجودی و ارتباطشان دارند. مانند رابطۀ منظم، علیمانه و حکمیانه، بین انسان و زندگی شخصی و اجتماعی، اخلاق و رفتارش، ساختار و تکامل روحش و ... .
ناظم
هر نظمی، بر وجود ناظم گواهی میدهد و عقل به برخوداری نظم موجود از ناظم، استدلال میآورد و آن را تصدیق میکند.
میگویند: «نظم، وجود ناظم را به اثبات میرساند، نه وجود خداوند سبحان را»!
مثل این است که بگویند: «نظم میان نقشه، مصالح، وسایل و تجهیزات در یک بنای ساخته شده، وجود مهندس را به اثبات میباشد، نه وجود شخص مهندسی به نام فلان را»!
شاید بگویند: «پس چرا در قرآن کریم، به نظم و ناظم استدلال نشده است»، اما باید دقت شود که اولاً بحث از براهین عقلی است و نه آیات قرآن کریم؛ و ثانیاً الزامی ندارد که در آیات، عین واژۀ مورد بحث به کار رفته باشد؛ و ثالثاً خداوند متعال در قرآن کریم، عقل آدمی را متوجه "نظم متقن" در عالم مینماید: «صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ - اين صنع و آفرينش خداوندى است كه همه چيز را متقن آفريده است / النّمل، 88»
در بسیاری از آیات، شاهدیم که بحث از اثبات وجود خدا نیست، چرا که وجودش آشکار است و نیازی به اثبات ندارد؛ لذا تأکید مینماید که "إله = قابل پرستشی" جز او وجود ندارد، و در آیهای به جای استفاده از واژههایی چون خالق و ناظم؛ پس از تصریح بر مالکیت او، میفرماید: «اگر إلهی دیگری میبود – یعنی اگر خالق، مالک، ربّ، و ناظم دیگری میبودر، عالم به تباهی و نابودی کشانده میشد».
«لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» (الأنبیاء، 22)
- اگر در آنها (آسمانها و زمين)، جز «اللّٰه» خدايان ديگرى بود، فاسد مىشدند (و نظام جهان به هم مىخورد)! منزه است خداوند پروردگار عرش، از توصيفى كه آنها مىكنند!
پس، به حکم عقل، جهانِ (عالم هستیِ) یکپارچه و منظم، که تمامی اجزایش با هم ارتباطی منطقی و حکیمانه دارند، "ناظمِ" واحدی دارد.
هر نظمی، ناظمش را معرفی میکند
چنین نیست که گمان شود: «وجود نظم، فقط وجود ناظمش را به اثبات میرساند – وجودی موهوم که ما اسمش را ناظم گذاشتهایم»، بلکه هر نظمی، نمایشگر و بیانگر وجوه گوناگونی از ناظمش میباشد.
به عنوان مثال: با نگاه به یک خودرو، میفهمیم که سازنده و برقرار کنندۀ نظم میان اجزایش، از ساختن این خوردو، هدف معین و مشخصی داشته است – از علم مکانیک و ... برخوردار بوده است و ...؛ اما معلوم نمیشود که آیا آشپزی هم بلد بوده است یا خیر؟ اما با دیدن خوراکی آماده، معلوم میشود که تنها آشپزی داشته، بلکه آشپز آن، از علم و هنر آشپزی برخوردار میباشد، ذائقهها را و همچنین اقلام مواد خوراکی و چگونگی مقدار و ترکیب آنها را میشناسد – لابد وسایل و تجهیزات آشپزی را نیز در اختیار دارد، و در ضمن از چنین توانی و اشرافی برخوردار میباشد.
پس، نگاه به عالَم هستی، و یا حتی همین جهان طبیعی و در سطح محدودی که به آن علم و اشراف داریم؛ ناظمش را معرفی میکند.
*- معلوم میشود که ناظم جهان یکپارچه، ارتباط علیمانه و حکیمانه، واحد و اَحد میباشد.
*- معلوم میشود که این ناظم، علیم و حکیم و همچنین قوی و قادر (اندازهگذار) است: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ - ماييم كه هر چيزى را به اندازه آفريدهايم / القمر، 49»
*- چون این نظم عظیم، هر آن برقرار میشود، معلوم میشود که نظام حیّ است و ربوبیّت میکند.
*- چون نظم را در صُنعش او برقرار نموده، معلوم میشود که خود به غیر از صُنع (خلقت) و نظم حاکم نموده بر آن میباشد؛ پس، چیزی مثل او نیست: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ - چيزى مانند او نيست / الشوری، 11» - چون عالَم هستی و نظم بر آن زیباست، پس صانع و ناظمش، خود "جمیل" است و ... .
●- این شناخت، حکم و تصدیق "عقل" از "برهان نظم" میباشد و میتوانی با اسمهایی چون: حیّ، خالق، مالک، ربّ، علیم، حکیم، قوی، قادر و ...، به این "ناظم" اشاره نمایی و یا او را بخوانی.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم؛
وَ الحَمدُ لله ربِّ العالَمین؛
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
- تعداد بازدید : 719
- 8 فروردین 1403
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اصول اعتقادات توحید