22 بهمن نزدیک است – استراتژی: دو گام به عقب، حرکت از نو
دولت را به رسمیت نمیشناسیم – حالا میشناسیم – اما، هم چنان پیگیر مطالبات مردم هستیم
مواضع اخیر معترضان نشان میدهد که پس از یک دوره جنگ روانی و لجبازی با مردم و در نهایت آشکار نمودن مواضع ضدیت با اصل نظام و مقدسات در عاشورا و بالتبع موضعگیری مردم در تظاهرات 9 دی، جناح متعرض به این نتیجه رسیده است که اولاً دور خورده است و ثانیاً با توکل به حمایتهای بیرونی، بسیار سریعتر از زمانی که باید «حرف آخر» را مبنی بر مخالفت با نظام جمهوری اسلامی ایران – اصل ولایت فقیه و ارزشهای دینی و مذهبی به میان آورده است و ثالثاً مطالعات و شناختاش از اذهان عمومی اکثریت غالب و قریب به اتفاق مردم، کاملاً خطا بوده است. لذا باید برای بقا و تداوم حرکت خود، تغییر استراتژی دهد. از این رو بازگشت دو گام به عقب و حرکت از نو را در برنامهی خود قرار داده است.
گام اول: بازگشت به مسئلهی «انتخابات» است! اختلاف نظر بر سر صحت انتخابات موضع خوبی بود. چرا که اولاً هدف نهایی که تغییر نظام است را پوشش میداد و ثانیاً به خاطر به رسمیت نشناختن رئیس جمهوری و دولت، جایگاه سیاسیون معترض را (البته به خیال خودشان) بالاتر از رأی مردم – نهادهای قانونی و حتی تنفیض ولیفقیه نشان میداد و ثالثاً فضا را برای تشکیل و طرح اپوزیسیون با حربهی مظلومنمایی مساعد مینمود.
اما اغتشاشات خیابانی، فجایع، آدمکشی، آتشسوزی ... و در نهایت توهین به مقدسات مردم از یک سو و موضعگیریهای عجولانه و بچهگانهی آمریکا، انگلیس، اسرائیل، فرانسه، آلمان و ... در حمایت از اغتشاشگران از سوی دیگر سبب گردید تا این اپوزیسیون سیاسی، قبل از تشکیل رسوا شده و فرو بریزد! و مهمتر آن که جان گرفتن و به میدان آمدن مجدد گروهکهای فسیل شده مانند: سلطنتطلبها – بهاییها – منافقین و بنیصدریها و تقسیم قدرت عجولانه بین خودشان به شکل «رهبری بنیصدر و ریاست جمهوری مریم رجوی» و عدم تبیین حتی یک جایگاه ساده برای آقایان متعرض داخلی، کار اپوزیسیون را شروع نشده به اتمام رساند و جنابان به اصطلاح «بخبه!» تازه فهمیدند که نه تنها جایگاهی در اذهان عمومی ندارند، بلکه اگر روند به همین صورت پیش رود و به فرض محال نتیجه دهد، هیچ جایگاهی در آیندهی سیاسی کشور نخواهند داشت.
پس، تنها راه چاره و جبران مافات و نجات از مرگ سیاسی را در این دیدند که با «عقبنشینی تاکتیکی» خود را از این محاصرهی مرگبار نجات دهند و با یک گام به عقب، به سنگر قبلی برگردند. لذا شاهدیم که به ناگاه فضا کلاً تغییر یافت. دیگر در هیچ موضعگیری، مذاکره، مصاحبه و مناظرهای، سخن از جمهوری ایرانی – نه عزه نه لبنان و ... به میان نیامد و دیگر هیچ اشارهای به قرآن سوزی و آدمکشی در تظاهراتها و حمایت قدرتهای خارجی و منطقهای در براندازی نظام به میان نیامد و دوباره مسئلهی ادعای تقلب در انتخابات و مسائل جانبی آن مطرح شد و آقایان بسیار آرام و بیسر صدا، به سنگر قبلی برگشتند. – البته همانطور که آنها ادعا دارند و ما باور داریم، مردم خود شعور دارند و میفهمند.
گام دوم: که فقط پس از گام اول و بازگشت حضرات عالیجنابان نخبه به سنگر قبلی میسر بود، قبول نتیجهی انتخابات و به رسمیت شناختن ریئس جمهور و دولت بود که به مثابهی به رسمیت شناختن تنفیذ – شورای نگهبان و قانون است! لذا شاهدیم که سیاق مواضع و بیانیهها ناگهان تغییر میکند. موسوی در بیانیه شماره 17 و به دنبال آن کروبی هر کدام با جملهبندیهای ویژهی دیکته شدهای اعلام میدارند که نتایج انتخابات را قبول نموده و رئیس جمهور را به رسمیت میشناسند(؟!)
به ظاهر این باید پایان راه باشد. ظاهر این است که عدهای غلط و اشتباهی کردند و چون خیلی «نخبه» بودند، هفت ماه بعد از همه مردم – اعم از خواص و عوام – به این نتیجه رسیدند که در انتخابات امکان تقلب نبود، 5/24 میلیون رأی قابل تشکیک نبود و مردم آنها را نمیخواهند. اما مهم نبود. چون کار خودشان را مبنی بر خدشه وارد کردن به انتخابات 40 میلیونی، تلخ کردن شیرینی این پیروزی بزرگ و به بحران کشیدن امنیت عمومی و به چالش کشیدن دولت در 4 سال دوم و در نهایت گستاخ نمودن گروهکهای ضد انقلاب، انجام داده بودند.
اینک باید هم چنان خود را «نخبه» و برتر از مردم بخوانند تا بتوانند هم چنان در صحنه باشند و به راه ادامه دهند. لذا با پر رویی تمام و بدون هیچ خجالت و احساس ندامتی و نیز بدون اعلام برائت و عذرخواهی، از موضع قدرتی که ندارند، اعلام میکنند که «رئیس جمهوری و دولت را به رسمیت میشناسند» اما...!
در این تاکتیک عقبنیشنی، چندین خاصیت وجود دارد. یکی آن که هم چنان خود را برتر از مردم میخوانند! این «ما» هستیم که به رسمیت نمیشناسیم و اکنون این «ما» هستیم که به رسمیت میشناسیم. پس ای مردم، نظر ما مهم است و نه نظر شما. کاری هم با قانونمندی – اکثریت – رأی مردم و سایر شعارهایی که خودمان سر میدهیم نداریم.
معمولاً با این گونه مواضع دیکتاتورانه در عقبنشینی تاکتیکی، راه تحلیل هم بسته میشود. دیگر کسی نمیگوید: این موضع جدید به مثابهی اعتراف به خطا بودن مواضع قبلیتان است. اگر مواضع شما حق بود، چرا برگشتید؟! اگر باطل بود، چرا عدهای ازمردم را فریب دادید و به خیابانها کشیدید؟! اگر نمیدانستید که بر باطل هستید و رأی مردم بر حق است، پس چرا ادعای نخبگی سیاسی میکنید؟! حالا، جواب خسارات وارده به موفقیتها، امنیت روانی، سیاسی، اقتصادی و نیز اموال و جانهای مردم را چگونه میدهید؟! ظاهراً اکنون مردم باید با به فراموشی سپردن گذشته، خیلی هم خوشحال باشند که بالاخره این «نخبگان» رأی آنها را قبول کردند(؟!)
این گونه موضعگیری در بازگشت، سبب میشود که دیگر به همان زبان عامیانهی ولی پر محتوا گفته نشود: به جهنم که رأی اکثریت مردم و قانون را به رسمیت نشناختید! و اکنون نیز به جهنم که به رسمیت شناختید! اصلاً شما کی بودید و یا کی هستید که وقتی مقابل مردم میایستید، باید نظرتان مهم باشد و مردم تاوان مواضع و چرخشهایتان را بدهند؟!
جالب آن که در انتهای مواضع متغیر عالیجنابان، در پذیرش خطا، همیشه یک «اما» وجود دارد و این «اما» ضمن آن که تطهیر کنندهی مواضع به خطای قبلی است، دری به سوی فردا و راهی برای تداوم بقا قلمداد میشود.
حالا قبول کردند که خطا کردند، «اما» هم چنان در پی مطالبات مردم هستند (؟!) یکی نیست به اینها بگوید: شما اول بدهیهای خودتان به اسلام، به نظام جمهوری اسلامی ایران، به امام، به ولیفقیه، به کشور، به شهداء، به جانبازان و به مردم پرداخت کنید، بعداً وکیل مدافع یا مأمور وصول شوید. آن هم اگر مردم کمترین اعتماد و اعتنایی به شما داشته باشند. و فراموش نکنید که امروز یکی از مهمترین مطالبات مردم، محاکمه و مجازات شماست.
- تعداد بازدید : 1524
- 10 بهمن 1388
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت