پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): دو سؤال مطرح است، یکی در بارهی نفرین پدر، و دیگری در بارهی ازدواج.
نفرین:
نه نظام علیمانه و حکیمانهی خلقت و هدایت، ساده، سبک، سخیف و بازی است، و نه نفرین کردن، به لفظ است.
بالاخره دعا را خداوند علیم باید مستجاب نماید و نفرین را نیز خداوند حکیم باید شامل نماید، چنان که در دعاهای معصومین علیهم السلام نیز برای نفرین، از خداوند متعال مسئلت میشود «أللّهمًّ العَن»، و کار خداوند سبحان، چه در تکوین و چه در افعال، اینگونه نیست که منفعل و مقهور الفاظ بندگانش باشد. بزرگان قوم فرعون نیز نزد بلعم باعور که آن موقع مستجاب الدعوه بود رفتند و خواستند موسی علیه السلام و قومش را نفرین کند، و این نفرین به فلاکت و هلاکت خودش انجامید.
لذا "نفرین"، اگر به حق باشد، حتی اگر فقط به دل برآید و به زبان نیز نیاید، ممکن است کارساز واقع شود، لذا به طور کلی فرمودهاند که یکدیگر را "نفرین" نکنید.
"نفرین"، که از "تنفر" گرفته شده است، همان "لعن" نمودن است و لعن یعنی درخواست «دوری از رحمت خداوند رحمان و رحیم»؛ و این برای دشمنان خدا و بندگان خدا و مستکبران و ظالمان است، نه برای هر کسی که ما از او دلگیر، دلخور و یا حتی ناراضی هستیم، ولو حق با ما باشد.
از امام معصوم علیه السلام، پرسیدند: چرا این همه لعن و نفرین ما [حتی علیه دشمنان خدا، اسلام و مسلمین] محقق نمیگردد؟! فرمودند (مضمون): «چون اگر قرار باشد، آنها را شامل شود، خود شما (نفرین کننده) را نیز شامل میگردد». چرا که اگر عامل بخشی از مصیبتها آنها باشند، زمینهساز و همکار و مساعد کنندهی بخشی دیگر، خودمان هستیم!
بنابراین، چنین نیست که هر پدر و مادری، دهان به نفرین یا عاق اولاد نماید، محق باشد و نفرینش محقق گردد. شاید آنان به حق نباشند، و یا نادان و بیخرد (جاهل) باشند و یا این عادت گفتاری آنها باشد، و همینطور است اگر فرزندان لعن، نفرین و عاق نمایند. خداوند متعال که منفعل این رفتارهای بندگانش نمیباشد. حتی در مورد قسم فرمود که خداوند به الفاظ شما کاری ندارد، به آن چه در دل دارید، کار دارد.
مردها، چه در موضع فرزندی، چه پدری و چه پسری، وقتی مهارت ارتباطی ندارند و در ضمن مشکلاتی دارند که نمیتوانند به راحتی مرتفع نمایند، با داد و فریاد، برخورد مینمایند تا بحث ادامه نیابد! و البته خطاست.
ازدواج:
اما، در مورد ازدواج، چون حق طبیعی، حقوقی، الهی و شرعی شماست، همانگونه که اذن پدر برای دختر باکره شرط است، اذن دادن یا ندادن و محق بودن در اذن دادن نیز خودش شروطی دارد، لذا در برخی از موارد، اذن پدر، ولو برای یک دختر بیست ساله نیز ساقط میگردد، چه رسد به دختر خانمی که سی سال را به پایان رسانده است و خود رشیده است.
عاقل بودن و تشخیص خیر دختر، از شرایط الزامی اذن پدر است، حال فرض بگیرید که یک پدری عاقل نبود، خیر دختر را تشخیص نمیداد، دلش میخواست دخترش تا آخر عمر در خانه بماند و از او مراقبت و پذیرایی نماید ... و یا اساساً نسبت به ازدواج دخترش، ترس و وسواس داشت؛ فرصتها را عمداً میسوزاند و ...؛ آیا هم چنان اذن او شرط است؟!
در ماده ١٠٤٣ قانون مدنی آمده است :
«نكاح دختر باكره اگرچه به سن بلوغ رسیده باشد، موقوف به اجازه پدر یا جد پدری اوست و هرگاه پدر یا جد پدری بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه كند، اجازه او ساقط و در این صورت دختر میتواند با معرفی كامل مردی كه میخواهد با او ازدواج نماید و شرایط نكاح و مهری كه بین آنها قرار داده شده است، پس از اخذ اجازه از دادگاه مدنی خاص به دفتر ازدواج مراجعه و نسبت به ثبت ازدواج اقدام نماید.»
یک استفتاء از امام خامنهای و پاسخ:
س): دخترى كه دم بخت است و موقع ازدواج او رسيده است اگر ولىّ قانونى او (يعنى پدر و جدّ پدرى) يا مفقودالاثر باشند يا حضور داشته باشند و با ازدواج چنين دخترى مخالفت داشته باشند در صورتى كه شوهر همكفو او محسوب شده و توانايى فراهم آوردن امكانات چنين ازدواجى را از نظر مادر دختر و معرفين داشته باشد، از نظر حضرتعالى آيا يكى از سر دفتران ازدواج مىتواند چنين ازدواجى را ثبت و امضاء نمايد يا خير؟
ج): ازدواج دختر باكره موقوف بر اجازه پدر يا جدّ پدرى است ولى اگر پدر و جدّ پدرى مفقود باشند يا در سفر باشند و دسترسى به آنان نباشد در اين صورت احتياج به اجازهى آنان نيست و همچنين اگر با ميل دختر به ازدواج، كفو شرعى و عرفى وى از او خواستگارى كند و پدر و جدّ پدرى از اجازهى چنين ازدواجى امتناع ورزند و پاى كفو شرعى و عرفى ديگرى كه مورد قبول پدر يا جدّ پدرى باشد در ميان نباشد، در اين صورت ولايت پدر و جدّ پدرى ساقط است و ازدواج دختر نياز به اجازه آنان ندارد (1)
چه باید کرد؟
بسیاری از این مشکلات، با مهربانی و گفتگو در حالت مهربانی و ادب بیشتر حل میشود؛ چرا که بسیاری از این مواضع، مبتنی بر خیالات، گمانها و توهمات، و یا تکبرها و خودخواهیهای جاهلانه میباشد.
بنابراین، به جای بحث و جدل منطقی یا احیاناً غیر منطقی، با او، و البته با ادب و ملایمت، با ایشان صحبت کنید؛ گاه در قالب سخن جدی و منطقی، گاه در شوخی، گاه با تذکرات و اخطارهای مستقیم و غیر مستقیم.
گاه تفهیم کنید که دیگر باید ازدواج کنم – گاه القا کنید که اگر ازدواج نمایم، تو دارای خانواده میشوی و بیشتر مراقب تو خواهم بود و به قول معروف، یک نفری میروم و چند نفری بر میگردم – گاه متذکر شوید که من نیز باید همسر و مادر گردم و وقتش میگذرد – گاه بدون توجه به پرخاشهایش، به صورت مستقیم یا غیر مستقیم بگویید: که کم کم باید برای خودم فکری کنم، شما که فکری نمیکنی – یا حتی بگویید: تصمیم دارم ازدواج کنم. یعنی تلویحا بگویید که مراقب روزی که نظر شما را نخواهم باشید. و البته اگر مشکلات مالی دارد، تفهیم نمایید که برای ازدواج، مشکل لاینحلی را به شما تحمیل نخواهیم نمود – گاه وقتی زبان به نفرین میگشاید، بگویید که مراقب باشید به خودتان برنگردد، چون در این قضیه محق نیستید، یک موقع ظلم نکنید و ظالم نگردید و ... – این تذکرات، خواه نا خواه و البته به مرور اثر میگذارد. ان شاء الله.
●- اگر هیچ کدام نتیجه داد، بدون اذن او [در چارچوب قوانین شرعی و قانونی] نیز میتوانید ازدواج نمایید، اما این فقط جنبهی حقوقی و شرعی دارد، اما در بیشتر موارد، روابط عاطفی یا خانوادگی را به هم میزند؛ اما اگر چارهای نمانده باشد، باید این کار را انجام دهید.
بنابراین، با توکل، توسل، تعقل، تفکر و برنامهریزی و کمک گرفتن از دیگر اعضای خانواده و وقت گذاشتن برای مدیریت شرایط فعلی پیش روید، مشکلات مرتفع میگردد. ان شاء الله.
مرتبط:
فهرست (لینک)، پرسشها و پاسخهای مرتبط با ازدواج در این پایگاه
مشارکت و هم افزایی (موضوع و نشانی لینک متن یادداشت)، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی.
پرسش:
دختری 31 ساله هستم، پدرم همیشه با ازدواج من مخالفت کرده است، هر وقت علت را میپرسم، نفرین میکند! چه کنم؟!
پاسخ:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/9602.html
پیوستن و پیگیری در پیامرسانها:
کلمات کلیدی:
گوناگون ازدواج پدر