بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ، وَ الآْخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ
همۀ ستایشها مخصوص خداست؛ (همان که) اوّل است، بیآنکه اوّلی پیش از او بوده باشد؛ و آخر است، بیآنکه آخری پس از او باشد .
Praise belongs to God, the First, without a first before Him,
the Last, without a last behind Him.
شرح مختصر:
بیتردید، همگان میدانند و باور دارند که هر چیزی و در مجموع، این عالم، اول و آخری دارد؛ اما مهم است که این اول و آخر در اذهان ناشناخته و موهوم نباشد و بدانند کیست؟
خداوند سبحان، هستی و کمال محض است، پس کمال و ظهور کمال را دوست دارد که این محبت، خودش کمال است.
از اینرو، عشق به کمال را در فطرت انسان نهادینه نمود، لذا همگان -مؤمن یا کافر- عاشق کمال هستند و آدمی هیچ موضعی اتخاذ نمینماید و هیچ کاری انجام نمیدهد، مگر آن که قصدش خروج از نقص به کمال باشد؛ هر چند که شاید مصداق کمال را به خطا بشناسد و نقص بزرگتری را کمال خود گمان نماید!
"عشق به کمال"، سبب میشود که هر کجا انسان با کمالی مواجه شد، آن را بستاید، چنان که حیات، علم، قدرت، قوت، غنا، زیبایی،بقا ... و ظهور این کمالات را میستاید.
اما، باید بداند که کمال هیچ کاملی، به هر مقداری که باشد، از خودش نیست، قائم بالذات نیست، بلکه همه مخلوق و ظهور آن هستی و کمال محض، به تناسب ظرفیت وجودی هر چیزی میباشند.
پس، «الحمد لله»، یعنی: حمد، که همان ستایش توأم با پرستش میباشد، از آن خداوند سبحان میباشد، و هر مدح و ستایشی نیز به او برمی گردد؛ چنان که تعریف و مدح از یک باغ زیبا، تعریف و مدح باغبان است، و تعریف و مدح یک غزل، مدح شاعرش میباشد و ...؛ و البته که "حمد"، مدح به حدّ پرستش است، و به او اختصاص دارد.
شناخت اول و آخر
کمال هر شناختی، منوط به شناخت اول و آخر آن میباشد؛ نه شناخت محدود و مقطعی که مانند دیدن یک فِرِم از یک فیلم بلند میباشد.
هستیشناسی در جهانبینی مادهگرایانه (ماتریالیستی) که فقط به طبیعت مینگرد و فقط به شناخت حسّی و تجربی تکیه دارد، مانند مطالعه چند صفحه یا حتی فقط چند سطر، از وسط یک کتاب کامل میباشد؛ مطالعه کتابی که اول و آخرش افتاده است!
اما، انسان عاقل و بالتبع مؤمن، هستی را از اول تا به آخر میشناسد؛ جهانبینی و جهان شناسی او، مبتنی بر قاعدۀ «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» میباشد که عقل مصدق آن است و نور علم، روشنگر این حقیقت میباشد.
پس، انسان عاقل و مؤمن، الله جلّ جلاله را "اول و آخر" هستی میشناسد و تصدیق مینماید که «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ - اوّل و آخر و پيدا و پنهان اوست؛ و او به هر چيز داناست» (الحدید، 3)
اول و آخر
اما، مقصود از «اول و آخر» در مورد خداوند سبحان، آن «اول و آخری» نیست که ما در امور خود میشناسیم؛ چرا که چنین "اولی"، یعنی خودش حادث است، یک ابتدایی دارد؛ و چنین "آخری"، یعنی به پایان میرسد و عدمی میباشد. مثل این که بگویید: «این اولین کتابی است که مینویسیم -یا- این آخرین کتابی است که مینویسم»!
لذا فرمود: «الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ»، یعنی او ازلی است و ابتدایی ندارد که پیش از آن نبوده باشد و یا چیز دیگری بوده باشد - و «وَ الآْخِرِ بِلَا آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ»، یعنی او ابدی است و پایان و عدم به او راه ندارد و محدود و منقطع نیست که چیزی پس از او باشد.
پس، چون او "اول و آخر" همه چیز است، هر چه هست را او خلق نموده و او ربوبیت مینماید و میپرواند و همه چیز به او بازمی گردد؛ "حمد" مخصوص اوست.
وَ الحَمدُ لله ربِّ العالَمین؛
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم.
کلمات کلیدی:
صحیفه سجادیه